باخیش
سه شنبه 18 اسفند 1394
یازار: تـئهران تورکلری                                                             بؤلوم| خبر
+0 لایک

اشاره: در سالیان اخیر تحقیقات ارزشمندی در رابطه با تاریخ قاجارها انجام گرفته است ، تاریخی که بعد از به قدرت رسیدن پهلوی به صورت هدفدار تحریف و وارونه جلوه داده شده است و هدف از آن زیر سوال بردن کارهای خوب قاجارها و دموکراسی پدید آمده پس از انقلاب مشروطیت بود. بی شک پایه های ایران نوین از علوم مختلف گرفته تا نوسازی سیستم اداری و نظامی و حتی هنرهای دراماتیک و عکاسی همگی در همین سلسله و توسط عباس میرزا و ناصرالدین شاه بنیان گذارده شده است.

 و مهمتر از همه اینها برای نخستین بار در مشرق زمین قانون مترقی مشروطه به امضای مظفرالدین شاه قاجار می رسد که خود آغازی بر مردم سالاری بود. فارغ از این که سرانجام قانون مشروطه و مهمترین دستاورد آن انجمن های ایالتی و ولایتی با کودتای انگلیسی رضاخان و روی کار آمدن حکومت پهلوی برچیده می شود و عصر رونق علم در دوره قاجار به خصوص عهد ناصری و مظفری و عدل احمدشاه با روی کار آمدن حکومت پهلوی جای خود را به برداشت یکسویه و متعصبانه از تاریخ و آسیمیلاسیون فرهنگی اقوام ایرانی من الجمله آذربایجانیان می دهد.

در ادامه با وقوع انقلاب اسلامی مجالی پیدا می شود تا محققین و مورخین مستقل آثارشان را که سالیان سال به فراموشی سپرده شده بود را منتشر کنند و بدین ترتیب فصلی نو در مطالعات تاریخی گشوده می شود. از جمله این محققین که با نگاهی منصافانه به قاجارها نگریسته آقای «رضا همراز» می باشد که دهها مقاله ارزشمند در رابطه با تاریخ و فرهنگ قاجارها ارائه نموده و کتاب «حکومت قاجار از منظری دیگر» ایشان نیز آماده چاپ می باشد. در این اواخر فرصتی پدید آمد تا از نزدیک با استاد گرانقدر رضا همراز در رابطه با تاریخ قاجارها مصاحبه ای داشته باشم. هر چند که ایشان چندان تمایلی به این کارها ندارند. اما زهی این افتخار که لطف ایشان شامل حال من گردید. ماحصل آن تقدیم شما عزیزان می شود :

 ـ آقای همراز تعریف شما از دوره قاجارها چیست ، به نظر جنابعالی چرا عملکرد قاجارها تا به این حد مورد هجمه قرار گرفته است؟

 ضمن تشکر از الطاف حضرتعالی باید معروض بدارم که اولا این تنها حکومت ترک تبار قاجار نیست که در تاریخ این قدر مورد بی مهری قرار گرفته است. با اندک تاملی به سلسله های ترک تبار به این واقعیت خواهیم رسید . ما تا به حال از قاراقویونلوها ؛ آق قویونلوها  و ... چند کتاب در دست داریم  و چه می دانیم، جالب است بدانیم که یکی از بناهایی که از زمان آق قویونلوها و قرا قویونلو ها در تبریز موجود میباشد مسجد حسن پادشاه است که از پس این همه سال تلی از خاک و خرابه های آن باقی مانده است.! و همه روز آثار اندک باقی مانده از آن نیز سیر نزولی طی می نماید. مسئولین هم که هیچگاه از وعده و وعیدهای خود عقب نشینی نمی کنند! ثانیا حکومت قاجار یکی از سلسله های نسبتا دراز مدت در تاریخ ایران می باشند که خدمات آنها به مراتب بیشتر از کارهای بد آنها است. اما ظاهرا چون تجدد با وجود قاجار به ایران ره یافته، ای بسا یکی از در طاق نسیان بودن نام و یاد قاجار ها باشد.

  قاجاریه دربهای دنیای مدرن را به سوی ایران باز کرد و این کشور محروسه را به آستانه دنیای نوین رساند. بنا به اظهار استاد عنایت الله رحمانی مطبوعات پژوه برجسته و نام آور کشور تاکنون 600 عنوان نشریه عصر قاجاری شناسائی گردیده و این کار ادامه دارد. آیا این کار با آن امکانات اولیه شبیه معجزه نمی باشد.

 ـ پس به نظر شما چرابرخی از مورخان دوره قاجار را عصر بی خبری نام نهاده اند؟

صد البته این طیف نویسندگان فقط یک نیمه لیوان را دیده اند و نیمه دیگر را یا ندیده اند که بعید به نظر می رسد و یا با غرض دیده و نوشته اند که تا حدودی این فرضیه صحیح به نظر می آید . مثلا " کوتاه زمانی پس از اختراع دوربین و رواج فن عکاسی در اروپا و پیش از آنکه این اختراع پر جاذبه و پر سرو صدا حتی در قاره اروپا گسترش یابد ؛ دوربین عکاسی به ایران وارد شد و فن عکاسی رواج یافت . عکاسی شاید تنها فنی باشد که ما آن را از اروپائیان آموختیم و توانستیم درکاربری آن تا حدی پا به پای آنها پیش رویم ... نقش بزرگی که ناصرالدین شاه افزون بر رواج و رونق عکاسی بازی کرد و تاثیر این نقش که امروزه پس از سالها مورد بحث و گفتگو و استفاده است .

اکثریت قریب به اتفاق کسانی که تاریخ قاجار را تخطئه کرده اند به نوعی با تاریخ آذربایجان و ترکان قهر بوده و عمدتا کسانی بوده اند که به زبان و تبار ترکی پشت کرده اند . مثلا رحیم رضا زاده ملک که خدماتش به فرهنگ و زبان و ادبیات فارسی عیان است با تحریف تاریخ ؛ سعی  بلیغ داشته تا مثلا زبان من در آوردی مرحوم کسروی (زبان آذری) را زبان پیشین آذربایجان قلمداد کند.

 در این راستا به نوشتن صفحاتی اقدام کرد اما از چه رو تاریخ مصرف آنها خیلی زود گذشت. وی در کتاب سوسمارالدوله خود با تضعیف ها و تحربفاتی سعی در سیاه رنگ کردن سلسله قاجار نموده. ملک که خود زاده مراغه ؛ شهر اوحدی مراغه ای ، عبدالقار مراغه ای موسیقی دان برجسته قرن هفتم و ... بود و در آنجا سالهایی گذرانده بود ؛ مثلا یکی از بایاتی ها را که در ذهن و زبان مردم آذربایجان باقی است و مرحوم اقبال آذر نیز آن را در تصانیف به یادگار مانده از خود به ترکی خوانده که اصلش چنین است:

آپاردی تاتار منی   قول ائیلر ساتار منی

یاریم وفالی اولسا     آختاریب تاپارمنی

که تاتار را برداشته و به جای آن قاجار گذاشته که تاکنون در هیچ جا مصداق آن نه شنیده شده و نه دیده شده الا در نوشته مرحوم رضا زاده ملک ! البته در این عرصه نیک می دانیم که وی تنها نبوده . با همه احترامی که به نوشتجات سرکار خانم دکتر هما ناطق اورموی دارم ؛ متاسفانه ایشان در مقاله خود با نام عدل مظفری بسان بعضی از محققان کم مایه متاسفانه نیمه خالی لیوان را دیده و تمام کارهای مظفرالدین شاه را به باد انتقاد گرفته و در مقابل میرزا رضا کرمانی ؛ ضارب ناصرالدین شاه را می ستاید . نیک می دانیم که میرزا رضا کرمانی گویا اولین ترور را در تاریخ انجام داده است . اما غافل از این نقطه که شاهی را که سرکار علیه هما ناطق پست و ضعیف می شمارد ؛ هیچ گاه قاتل پدرش را شکنجه نکرد و او را به دست قانون سپرد . حاجی صدرالسلطنه آن روزها شعری در این راستا سرود که یک بیتش چنین بود :

 آن میرزا رضای قد کمانچه، زد شاه شهید را طپانچه.

 ـ 224 سال قبل آغا محمد خان قاجار کشور یکپارچه ای را تشکیل می دهد که بعد صفویه و افشار به صورت خان نشین اداره می شد و در وضعیت اقتصادی و سیاسی بسیار بدی به سر می برد. آیا این یکپارچگی را می توان تا حدود زیادی مدیون قاجارها دانست؟

  اصلا آن کش و قوس هایی که در زمان قاجار بود متاسفانه تا سالهای واپسین حکومت آنها رگه هایی از آنها را نیز می توان مشاهده کرد . مانند، طغیان شیخ عبیدالله ، حرکات باب ، شرارت ها و فجایع جیلوها، فتنه اسمعیل آقا سمکو و ...  مملکت مملو از سرکشی ها و خان خانی ها بود . گاهی اوقات نیز کنترل آنها واقعا بسیار مشکل بود . قاجارها به این مملکت یکپارچکی دادند و تاریخ ایران در مرحله ای مسلما مدیون قاجاریان می باشد .

  به عنوان مثال زندیه را هیچگاه نباید با حکومت مقتدری چون قاجاریان سنجید. چرا که آنها در مقابل قاجار یک حکومت محلی بیشتر محسوب نمی شدند . نیکی ار . کدی نویسنده سرشناس معاصر نظر جالبی دارد. وی در کتاب ایران دوران قاجار و بر آمدن رضا خان –می نویسد: "قاجار ها توانستند سرزمین ایران را که ؛ پس از سقوط صفویه در 1172 (1101 شمسی) دچار چند دستگی و جنگ شده بود؛ دوباره یکپارچه ساختند. یکپارچگی تا حدی باعث پیشرفت و بهبود وضع اقتصادی شد؛ که در دوره قبل به واسطه جنگ های مداوم داخلی و خارجی دچار پسروی شده بود."

 - بسیاری از مورخین معتقدند که حکومت قاجاریه با وجود تمامی نقاط قوت و ضعفی که به آن وارد است، به عنوان پشتیبان و پرورنده یک فرهنگ شاخص و قابل توجه نه تنها در طول تاریخ ایران بلکه خاورمیانه بوده است. و در مقایسه با دولت های منطقه ای عثمانی و مصر کارنامه بسیار روشن و جذابی دارد. نظر جنابعالی در این خصوص چیست؟  

ببینید این لیاقت و کارایی را داشتند که در اولین فرصت مناسب اختراعات جدید را از آن سوی مرزها به ایران وارد می نمودند. عکاسی ، سینما ، طب نوین ؛ تلگراف ، روزنامه جات ، آوردن ترن (راه آهن) ، دروس جدید ؛ آموزش السنه فرنگی و ... همه از شاهکارهای قاجاریان بودند. زمانی که چیزی در مملکتی خیلی دوردست اختراع می شد در اندک زمانی به ایران نیز راه می یافت که پس از سالها از آن مثلا تازه همسایگان متوجه می شدند ای بابا چیزی اختراع شده در همسایگی شان!

 ـ جایگاه آذربایجان را در دوره قاجار چگونه تمثیل می فرمائید؟

 آذربایجان آن روزی مستعددتر از سایر شهرها و ولایات ایران بود. از این رو اصلاحات از آذربایجان شروع شده و به اقصی نقاط ایران راه یافت . اگر چه عباس میرزای قاجار متولد مشهد بود ولی چون در آذربایجان و خاصه تبریز سامان و  نشو و نما یافت و زمینه را فراهم دید دست به اصلاحات زد. قائم مقام ها آذربایجانی نبودند اما در آذربایجان بال و پر گشودند .مشروطه، بزرگ‌ترین، مهم‌ترین و موثر‌ترین تحول سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران بوده است. مشروطه نقطه عطف و پایان یک مرحله از تاریخ ایران و آغاز مرحله جدیدی است. مرحله‌ای که تا به امروز با ماست و اساسا اکثریت قریب به اتفاق گفتمان سیاسی امروزی ما برگرفته از مشروطه است.

 عقبه انقلاب مشروطیت مبتنی بر یک سیر تحول بود. مشروطه اساسا برای پیشرفت بود، مشروطه برای ایجاد تغییر و تحول، نوسازی، آوردن مدرنیته و تغییرات مدرن بود و به تعبیری رهایی ایران از وضعیت آشوب زده ای که مملکت در آن قرار داشت.

 ـ یعنی این فکر مترقی را بایستی دهه ها قبل از مشروطه جستجو کرد؟

 بله امروزی کردن جامعه ایران از مشروطه آغاز نشد بلکه ریشه در سال‌ها قبلاز آن داشت.فکر تغییر و ضرورت تغییر در آذربایجان چنانکه گذشت دست کم به یکصد سال قبل از مشروطه و به آغاز قرن نوزدهم می‌رسید. نخستین بار قائم مقام‌ها، میرزاعیسی و میرزا ابوالقاسم در ابتدا به قدرت رسیدن فتحعلی شاه در دهه نخست قرن نوزدهم یعنی درست یک صد سال قبل از مشروطه به ضرورت تغییر و تحول پی برده بودند. متوجه شده بودند که ایران دچار مشکلات و درماندگی‌های عظیمی است. اما بنابر دلایل سیاسی هر دوشان توسط دربار به قتل رسیدند.

  بعد نوبت به شاهزاده اصلاح‌طلب عباس میرزا رسید. او تلاش‌های مضاعفی برای تغییر به وجود آورد دانشجویان چندی را به اروپا اعزام نمود . دستگاه چاپ و روزنامه را راه اندازی کرد. اما بیماری عفونی که در چهل سالگی به سراغش آمد و او را از پای در آورد، به تلاش‌های عباس میرزا برای تغییر خاتمه داد. تا مدتی ناصرالدین شاه به دنبال تغییر و تحول بود. بعد نوبت رسید به میرزا حسین خان سپهسالار رسید. او به دنبال روزنامه، دولت مرکزی، آزادی، مبارزه با فساد و بالا‌تر از همه حاکمیت قانون بود. اما او هم بعد از سه سال نتوانست. بعد نوبت به ؛ میرزا یوسف خان مستشارالدوله تبریزی ؛عبدالرحیم طالبوف تبریزی، امین‌الدوله ، میرزا فتحعلی آخوند زاده ؛ زین العابدین مراغه ای ؛ میرزا علی اکبر صابر شروانی ؛ حاج میرزا حسن رشدیه تبریزی  و این دست رجال قاجار رسید. بعد مشروطه آمد.

 ـ آیا می توان بر این مهم تاکید که در زمان ناصرالدین شاه یک نوع رنسانس ادبی و هنری در ایران بوجود آمده بود، همه هنرها در این دوره ترقی می کند و نویسندگان و روشنفکران بسیاری در آن دوره بوجود آمدند؟

  مطمئنا ناصرالدین شاه یکی از شاهان باسواد و فرنگی مآب قاجاری بود که به غیر از زبان مادری خود یعنی ترکی به زبانهایی چون فارسی و فرانسه نیز مسلط بود . مثلا شما ایشان را با سر سلسله پهلوی رضا شاه مقایسه نکنید که گویا در انجام یک خطابه موجز چقدر دشواری می کشید . نوشتن نیز بماند که سواد آن را ئداشت. البته رگه های رنسانس ادبی را باید از زمان محمد شاه یعنی پدر ناصرالدین شاه جستجو کرد . چرا که در زمان ایشان دانشجویانی به پیشنهاد مرحوم عباس میرزا راهی فرنگ شدند و روزنامه جاتی نیز منتشر کردند . اما به معنی اخص کلمه با شما هم عقیده ام .

 ـ قاجارها در بسط دادن فرهنگ ترکی چه سهمی داشتند، و رفتار آنها با اقوام ساکن ایران به نسبت پهلوی چگونه بود؟

 سهم قاجارها در بسط و گسترش زبان ترکی به مراتب بیشتر از سلسله و دودمان پهلوی هاست. با اندک نگاهی به کتب منتشر به زبان ترکی و حتی کتابهای درسی که به زبان ترکی و به طریقه افست منتشر می شدند در می یابیم که سهم آنها چشمگیر است.

  مثلا در طول حکومت 16 ساله رضا خان تعداد کتبی که به زبان ترکی انتشار یافت ، شاید به تعداد 16 عدد نباشد که به سالی یک جلد رقم خورد. میرزا حسن رشدیه در این دور و زمانه بود که کتاب آنادیلی خود را منتشر نمود و سایر کتابها که فراوانند و خوشبختانه قسمتی از آنها را می توان به دست آورد. تا جایی که من دیده ام در مطبوعات  و کتب آن عهد به سایر اقوام نه تنها با دیده احترام نگریسته شده بلکه حرمت یکایک آنها نیز پاس داشته شده اند.

  مثلا در همین اورمیه  چقدر مسیونرها ساکن این شهر شده بودند، اگر اینها بیمی داشتند قطعا نمی توانستند اتراق کنند. در این راستا من معتقدم قاجارها به آن روی سکه بیشتر توجه می کردند. آنها از علم میسیونرها بیشتر استفاده می کردند گیرم که می دانستند ای بسا روزی این میهمانان موی دماغ خواهند شد! همچنان که امروزه شما فردی افغانی در تبریز نمی توانید پیدا کنید. چرا که آنها نیک می دانند که جایشان تبریز نیست و از این رو هیچگاه به تبریز به دیده سکونت ننگریسته اند.

 ـ نقش راهبران فکر مشروطه نظیر عبدالرحیم طالبوف و فتحعلی آخوندزاده را در اواسط قاجاریه و در نهایت پیروزی ژرف ترین رخداد مدنی کشور چگونه ارزیابی می کنید؟

 آنها نه تنها به آذربایجان و ایران آبرو بخشیدند بلکه از منورالفکران قاجاری بودند که هر کدام در گوشه ای کنج انزوا اختیار نمودند . میرزا فتحعلی آخون زاده که به خطا او را آخوند زاده می شناسیم با به یادگار گذاشتن آثار ماندگاری نام خود را بر اولین صفحات طلائی تجدد ایران حک نمود.

 یا حاج میرزا عبدالرحیم نجار زاده تبریزی ( طالبوف ) که در اوان جوانی به آن سوی ارس روانه میگردد ، دیری نمی پاید که پله های ترقی را می پیمایند و آثار فاخری از خود بر جای می گذارند که هنوز هم لنگه آنها را ما نمی توانیم بیافرینیم . البته در کنار این دو تن باید از میرزا یوسف خان مستشار الدوله نیز یاد که که نخستین مرتبه کتاب رشک انگیز یک کلمه را نوشت و قربانی آن شد . و نیز میرزا آقا تبریزی که نخستین نمایشنامه ها را خلق کرد . همچنین زین العابدین مراغه ای خالق اثر رشک انگیز « سیاحتنامه ابراهیم بیگ » و ...

 ـ آقای همراز اگر اشتباه نکرده باشم آخرین کتاب شما نیز در این خصوص است؟  

بنده چندین سال است که در این حوزه مطالعات و یادداشت هایی دارم که تاکنون منتشر نکرده و امیدی نیز فعلا به انتشار آن ندارم . چرا که خوشبختانه همه روزه بابهای نوینی را رودر روی خود مشاهده می نمایم . البته عنوان کتابی که به اتمام رسانده ام این چنین است « حکومت قاجار از منظری دیگر » بنده کم مایه به هنگام تالیف این وجیزه و مطالعه در اطراف و اکناف دودمان قاجار و موضوع سیر اندیشه خواهی در آذربایجان ؛بخصوص در دوره قاجار با سوالات زیادی روبرو گردید که متاسفانه جواب پاره ای از آنها را هنوز هم به درستی در نیافته است.

  آخر چطور چنین چیزی می تواند باشد که در دوره قاجار از طرفی حکومت در مقابل اندیشمندان بیاستد و فضای اندیشه خواهی را مسدود کند و از طرفی نسبت به ترقی مملکت ؛ کارها و گام های اساسی بر دارد ! اعزام محصل به خارج ؛ نشر انواع کتب و روزنامه به زبانهای ترکی و فارسی ؛ ایجاد چاپخانه در آذربایجان و بلخصوص تبریز ؛ کمک به نشر روزنامه منتقد اختر  چاپ استانبول  ؛ ایجاد و راه انداری ترن و ...  

خود ناصرالدین شاه پیرو دستور کتبی نوشته بود " هر نوع امداد به این روزنامه بکنید جا دارد و خرج صحیح است " در این راستا شخص سپهسالار برای جلوگیری از توقف انتشار آن مبلغ یکصد لیره به مدیر روزنامه حواله کرد ؛ تا در امر طبع و انتشار روزنامه بکار برد . حتی برخی ها معتقدند : هدف اصلی از تاسیس روزنامه اختر در عثمانی این بود که دولت ایران یک روزنامه دولتی در کشور عثمانی داشته باشد. تا ناشر اخبار ایران ناصری در خارج از ایران باشد.

 ـ معمولا در کتاب های تاریخ که با روی کار آمدن پهلوی نوشته شده است چهره ای کریح از قاجار ارائه شده است، تصویر ارائه شده از قاجارها تا چه اندازه واقعیت دارد؟   

باید به عرض برسانم که اجحافی که در حق قاجار ها گردیده در کمتر دوره ای از آنها را شاهدیم. مثلا شاه مملکت را می کشند –ناصرالدین شاه به توسط میرزا رضای کرمانی در حرم حضرت شاه عبدالعظیم مقتول می گردد. پسرش قاتل را نمی کشت و آن را به دست قانون می سپارد تا مراحل قانونی را طی کند . روزنامه جات آن دوره تمثال محمد علی شاه را که در تاریخ فردی جانی و ضد مشروطه جلوه گردیده می کشند اما وی آنها را تسلیم قانون می نماید و خودسرانه آنها را به سزای اعمالشان نمی رساند. در حالی که شاه مملکت بود و اختیارات خاصی داشت. این از آزادی نسبی مطبوعات آن دوره بود . مدیران مسئول یا نقاشان یا کاریکاتوریست ها به دلخواه چهره های مملکتی را چاپ می کردند . البته تند روی هایی نیز از آنها سر زد که آنها را نیز باید در جای خود ذکر کرد .

 ـ در سریال ها و فیلم هایی که در سال های اخیر شاهد پخش آنها از تلویزیون هستیم. مظفرالدین شاه همیشه دلقک، آدم کم عقل و ... است. آیا واقعا چنین بوده!؟  

عرض شود که به شهادت تاریخ، مظفرالدین شاه یکی از شاهان رحم دل تاریخ بود. چنانکه ذکرش گذشت پدرش را می کشند، وی قاتل را تسلیم دادگاه عدل می نماید و خود سرانه دست به هیچ چیزی نمی زند. راستی او علیل بود اما هیچ گاه سفیه نبود . از کارهای ماندگار ایشان در تاریخ همانا امضای فرمان مشروطیت است که همیشه با نام او رقم می خورد . مریض بودن هیچگاه به منزله نادان بودن نیست . متاسفانه فیلمنامه نویس ها ی ما هیچگاه تاریخ را به دقت مطالعه نکرده و یا با مشاورانی که همیشه دیدی منفی دارند دستشان در یک کاسه است.

 ـ به عقیده بسیاری قانون مترقی مشروطه و ثمره آن پس از عزل احمد شاه که بصورت تمام و کمال به قانون مشروطیت پایبند بود از بین رفت، شاید بتوان گفت انجمن های ایالتی و ولایتی که بزرگترین دستاورد انقلاب بود اولین قربانی کودتای نظامی رضاخان بود. لطفا در این خصوص توضیح بیشتری بفرمایید؟

بینیند قانون انجمن های ایالتی و ولایتی یکی از مترقی ترین قوانینی بودند که در زمان انقلاب مشروطه تنظیم شدند و می خواستند به منصه ظهور برسند که با برچیده شدن انقلاب آن نیز ناکام ماند. بعد از نهضت مشروطه حکومت مستعجل ملی در سال 1324 شمسی نیز داعیه از قوه به فعل آوردن شد که آن نیز متاسفانه ناکام شد. من متن کامل قانون انجمن های ایالتی و  ولایتی را در کتاب دیگرم با عنوان « سیری در تاریخ انقلاب مشروطیت » آورده ام که علاقمندان می توانند آن را به مطالعه گیرند.

با ظهور حکومت پهلوی جدای از دست رفتن نتایج انقلاب مشروطیت که خواستگاه اصلی آن آذربایجان و راهبران فکری و مجاهدان آذربایجانی بود، خود آذربایجان و تبریز نیز که در زمان قاجاریه قطب اقتصادی و پرجمعیت ترین منطقه کشور بود مورد تبعیض قرار گرفت. علت این اتفاق تلخ چه چیزی بود؟چنانکه می دانید در زمان انقلاب مشروطه تبریز یکی از شهرهای مهم ایران به شمار می رفت و در واقع دارالسلطنه و اتراق شاهزادگان بود که بعد از برچیده شدن نظام مشروطه خواهی رضا شاه حتی از نام بردن آذربایجان ابا داشت و به عبارتی متنفر بود. لجاجت رضا شاه در رابطه با آذربایجان  به جایی رسید که در تقسیم استان ها از کلمه من درآوردی استان دوم، سوم و چهارم استفاده شد. صد البته در این مورد تنها رضا شاه نبود که به این خطاها مرتکب می شد. مشاوران فراماسون و افرادی از این قماش در کنار او بودند که سهم و گناه آنها کمتر از رضا شاه نیست .

ـ جناب آقای همراز ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار نشریه نوید آذربایجان قرار دادید در پایان اگر حرف خاصی برای گفتن دارید بفرمایید؟ 

من هم از فرصت ایجاد شده تشکر نموده و می خواهم که تاریخ قاجار را دوباره بخوانیم. البته که عمر آدمی هیچگاه کفاف کنکاش در این دوره را نمی دهد. چرا که به گفته زنده یاد ایرج افشار تا کنون بیش از 1500 مورد کتاب در مورد تاریخ قاجار نوشته شده است. البته این آمار زمانی بود که ایشان در قید حیات بودند و مطمئنا قسمتی از کتب را ندیده بودند . پس با این حال چه می شود که دوباره این تاریخ را بدون حب و بغض مطالعه کنیم، اگر چه متاسفانه یکی از اقدامات شتابزده دودمان پهلوی بدنام کردن و زدودن نام و آثار قاجاریان بود . مثلا در شهر خودمان اکنون از آن همه آثاری که قسمتی از آنها را از روی عکسها مشاهده می کنیم چه چیزهای دیگری نیز یافت می شود، کو آن ساختمان های شیک اداره جات، کو آن وسایل و اشیاء قدیمی باقی مانده از قاجاریان، اکثریت قریب به اتفاق اشیایی که امروزه در دسترس موزه ها یا مردم می باشند همگی با قسمت اعظم آنها از آرشیوهای خصوصی جمع آوری شده اند. من مجموعه دارانی را می شناسم که خود آرشیوهای آن چنانی دارند که امروزه کمتر لنگه آنها را می توان در موزه های دولتی دید ! پس باید ارگانهای دولتی و متولیان و داعیان فرهنگ بیش از این اهتمام ورزند و بیش از این نگذارند گرد فراموشی به روی این سلسله بنشیند که در آن وقت گوشه ای از تاریخ را به بوته نسیان و فراموشی خواهیم سپرد.